سمیه خوشدل – بانوی کارآفرین هنرهای دستی
بزرگترین سدها در زندگی، نداشتن خود باوری و نا امیدی است
– من در بهشهر در خانوادهای فرهنگی به دنیا آمدم. تا سال اول دبیرستان در شهر بابلسر زندگی می کردیم. سپس به شهر مشهد مقدس نقل مکان کردیم. پس از اتمام سال اول دبیرستان، به هنرستان رافتی مشهد رفته و در رشته گرافیک ادامهی تحصیل دادم. در مدرسه نوجوانی مودب، با انضباط و با سطح درسی متوسط بودم.
سال آخر هنرستان تصمیم به ادامه تحصیل تا سطح لیسانس در رشته گرافیک گرفتم. همچنین در مقطع کارشناسی ارشد رشته گرافیک از دانشگاه تربیت مدرس فارع التحصیل شدم.
– در دوران کودکی و نوجوانی، به دلیل داشتن روحیهای احساسیتر نسبت به سایر همسن و سالهایم، خانوادهام همیشه نگران بودند که این مساله باعث آسیبپذیری بیشتر من شود. اما با جهتدهی این جریان احساسی در مسیر آفرینش کارهای هنری، زمینهی ایجاد انرژی دوچندان در عرصهی هنر در وجودم شکل گرفت.
انتخاب رشته گرافیک نیز به دلیل همین نوع گرایش بود و آموزههای تدریس شده در این رشته، همسان و سازگار با دلبستگیهای شخصیام بوده و هست.
هر چند در کودکی همیشه فکر میکردم جراح قلب میشوم و برای فقرا ویزیت رایگان در نظر میگیرم، اما به مرور زمان با توجه به شناخت بیشتر از خصوصیات اخلاقی خویش متوجه شدم که به هنر علاقهمندم.
– هماینک در زمینهی طراحی و مونتاژ و ساخت زیور آلات دستساز فعالیت میکنم. زیرا با بهرهگیری از دوره هایی که در این رشته گذراندم و همپوشانی این آموزشها با هنر ساخت زیورآلات، در مواردی همچون رنگبندی، ترکیببندی و استفاده از مواد و مصالحی که مکمل یکدیگرند و نیز در جهت جلوه یابی بیشتر، میتوانم دستسازههای زیبایی بسازم و به مشتریان عرضه کنم.
این خود راهبردی برای رسیدن به اهدافم و ارضای روحیهام بوده است. ضمن اینکه در این مدت افرادی را تحت پوشش خود قرار داده ام. در کنار آن، با توجه به درآمد زایی این شغل، میتوانم کمکی به اقتصاد خانواده کنم.
– با توجه به این که به کارم عشق میورزم، احساس کامروایی و موفقیت دارم و البته این احساسم بیشتر برگرفته از تشویق و تمجید مشتریان و بازدیدکنندگانم از نمایشگاههای خصوصی و گروهیام است.
خوشبختانه در بسیاری از نمایشگاههایم، که در شهرها و مکانهای توریستی برگزار شده، با استقبال و خرید گردشگران، به ویژه گردشگرانهای خارجی مواجه شدم.
البته در راه رسیدن به هدفم و معرفی کارم، آزمون و خطاهای بسیاری داشتم. همچنین در نمایشگاههای بسیاری در مکانها و شهرهای مختلف چون تهران (نمایشگاه نقش آفرینی زنان)، مشهد، ساری، موسسه خیریه فاطمیون، انجمن پیشگیری از سرطان، نمایشگاه اداره ارشاد در شهر بابلسر و … شرکت کردم. در نمایشگاه نقش آفرینی زنان، که در سال ۹۳ و در تهران برگزار شد، نیز موفق به کسب تندیس برترینها شدم.
– خانواده ام مهمترین و پررنگترین نقش را در این راه داشتهاند و همواره پشتیبان من بودند. در همهی ایام وجود گرم و پرمهرشان را در کنار خود حس کرده و میکنم. خوشبختانه پس از ازدواج همین احساس را نسبت به همکاری و حمایت همسرم دارم.
– در ابتدای امر با توجه به اینکه این شغل جز مشاغل خانگی محسوب میشود، از جا و مکان ثابتی برخوردار نبوده و با مشکلات گوناگون بسیاری روبرو بودم. از جمله اینکه به دلیل موقتی بودن نمایشگاههایی که شرکت میکردم، در جلب اعتماد مردم با مشکل روبرو میشدم. اغلب از من میپرسیدند، چگونه می توانیم به شما اعتماد کنیم و اگر این کار همانی که میگویی نباشد، شما را از کجا پیدا کنیم. این موضوع گاهی دلسرد و ناراحتم میکرد.
اما به تدریج با افراد بسیاری برخورد میکردم، که از اینکه یک بانو با استفاده از ایجاد شغل در منزل، به درآمد زایی رسیده و یا در زمینهی طرحها و کارم و دستسازههایی که میآفریدم، با استقبال گرم و تشویق آنها مواجه میشدم.
حتی در مکانهای گردشگری همچون باغ نادری یا پارک کوهسنگی شهر مشهد، با استقبال گردشگران خارجی روبرو میشدم، که این امر بهانهای برای تشویق به ادامه و توسعهی بیشتر کارم بود.
– در طول راهی که تاکنون پیمودهام، خانواده، به ویژه مادرم به کارم ایمان داشتند، همانگونه که خودم همواره باور داشتم که اگر تلاش کنم، بیش از پیش میتوانم به پیشرفت دست یابم. هنوز هم برای رسیدن به جایگاه و پایههای بالاتر، به این باورم پایبندم.
اکنون، که به موفقیت دست یافتهام، اطرافیان و فامیل نیز به کارم باور پیدا کرده و مشوقم هستند.
– به باور من، بزرگترین سدها در زندگی، نداشتن خود باوری و نا امیدی است. البته نمیتوانم بگویم که من نیز همواره امیدوار بودم، زیرا در پیمودن این راه، بارها ناامید شدم. اما پس از یک آرمیدن روحی، پایدارتر و با نیرویی بیشتر از جا بلند شدم و سعی کردم باز ادامه بدهم. چون بر این باورم، که اگر کارم رو زمین بگذارم و دنبال کار دیگری باشم، جز اینکه به نقطهی نخست بازگردم، چیز دیگری عایدم نخواهد شد. به هر روی، هر کاری بیگمان پیشامدهای ناگوار و مزیتهای خودش را دارد.
گاهی فکر میکنم اگر زمان به عقب بازمیگشت، چه میکردم؟ شاید زودتر کارم را پیش میگرفتم و اکنون در ردههای بسیار بالاتری بودم.
– از دیدگاه دیگران و دوستان و خویشاوندان، فردی بسیار پیگیر هستم و تا کاری را به انجام نرسانم، آسوده نمیشوم. اما اگر بخواهم این گفتهها را ویرایش کنم، میگویم در برخی موارد که به انجام کاری مشتاق باشم، مثل کارم این گونه پیگیر میشوم. بسیار امیدوارم با یاری خدا، در آینده بیشتر کارم را گسترش دهم و حتی به صادرات جهانی دست پیدا کنم. زیرا باور دارم که اگر بخواهیم، هیچ چیز ناشدنی نیست. البته دستیابی به چنین هدفی نیازمند حمایت است.
– دو سال پیش با همسرم، که یکی از همدانشگاهیهایم بود و در دانشگاه هنر در رشته معماری تحصیل میکرد، آشنا شده و ازدواج کردیم.
خوشبختانه همانگونه که پیش از ازدواج با همسرم پیشبینی میکردم، نقش زندگی متاهلی بسیار اثرگذار بود و در راه رسیدن به هدفها و آرمانهایم، نه تنها با مشکلی مواجه نشدم، بلکه همواره یاری و پشتیبانی همسرم را با خود داشتهام.
به ویژه آن که، باورهای همسرم در ارتباط با حقوق زنان، به ویژه ادامهی تحصیل و داشتن کسب و کار، هیچ گونه ناسازگاری و ناهمگنی با باورهای خودم نداشته است.